۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مجبــــور نیستـــی که بمانی . . . ولــی نرو!
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کـم بخاطر من دیرتر برو
دارم نگاه مـی کنم و حرص مـی خــــورم
امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو
موضــــوع را عـوض بکنیم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو
دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچــه های سرد به آغوش گرم تو
. . .
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبــــور نیستـــی که بمانی . . . ولــی نرو!
شاعر: گمنام
۹۴/۰۲/۲۳