جعبه ی مداد رنگیم تنها شش رنگ داشت،اما من دنیایی کشیده ام که هم رنگ دارد و هم ذوقکی برای پرواز . . .
اتاقم را آبی،آرامشم به رنگ سبز،خشمم سرخ،سکوتم سیاه،آسمانم زرد می شود گاهی و زمینی که بر آن گام برمیدارم به سفیدی می زند تا رد پای رنگارنگی که به جا می ماند شاهدی باشد که فراموشم نشود جعبه ی شش تایی من کم رنگ اما مفید بود . . . !!!
و امّا اکنون؛
کفشهایم را گم کرده ام و پا برهنه مانده ام اول راه! راهی برگزیده ام که طولانیست و پر پیچ و خم،هم بیابان را پیش رو دارم و هم دریا،هم جنگل و هم کوهستان و سرما!
قطب نمایم کجاست؟!
کسی چه می داند،شاید هم سری به قطب زدم . . .
راستی،شما کفشهای مرا ندیده اید؟!!!
اتاقم را آبی،آرامشم به رنگ سبز،خشمم سرخ،سکوتم سیاه،آسمانم زرد می شود گاهی و زمینی که بر آن گام برمیدارم به سفیدی می زند تا رد پای رنگارنگی که به جا می ماند شاهدی باشد که فراموشم نشود جعبه ی شش تایی من کم رنگ اما مفید بود . . . !!!
و امّا اکنون؛
کفشهایم را گم کرده ام و پا برهنه مانده ام اول راه! راهی برگزیده ام که طولانیست و پر پیچ و خم،هم بیابان را پیش رو دارم و هم دریا،هم جنگل و هم کوهستان و سرما!
قطب نمایم کجاست؟!
کسی چه می داند،شاید هم سری به قطب زدم . . .
راستی،شما کفشهای مرا ندیده اید؟!!!