صدای بال زدن فرشته . . .
آفریدن فرشته ها شاید آسانتر از آدمها بود برای خدا اما خلق کردن فرشته ای که باید در قالب یک آدم باشد کار سختی ست.
من تو را یکی از همانها میدانم و نمیدانم خیالم را کسی می فهمد؟ اینکه چشمها را ببندم و صدای گامهایت را بشنوم و منتظر بمانم تا نزدیک و نزدیک تر شوی. چیزی شبیه صدای بال زدن یک فرشته . . .
رویاهای من عجیب نیست! من از آسمان پر ابر باران میخواهم . . . شده ام آن باغبان پر بغض که میداند تا آسمان گریه نکند غنچه هایش نخواهند خندید.
شنیده ای ماجرای فرشته ها روی شانه های آدمهای دنیا را؟ اگر نشنیده ای سرت را روی شانه ام بگذار تا بگویمت که "شانه ها جای فرشته هاست" . . .
سالهاست که با خودم مرور میکنم حرفهای دیگران را. قبل تو فکر می کردم اصلا فرشته ها نمی توانند بد باشند اما تو معادلات و حتا اعتقاداتم را بهم زده ای . . . تو در عمق نگاهت شیطنت داری . . . انتهای چشمانت آغوش گرمی طلب دارد . . . این یعنی هر آن ممکن است دستهای آدم را بگیری و به عمق چشمش خیره شوی و لبخند بزنی . . .او سجده خواهد کرد بی هیچ تمردی.
رویای من عجیب نیست . . . من تو را میخواهم آن هنگام که کلون مردانه درب به صدا در می آید و شکوفه های خوشرنگ چادر روی آبشار طلایی موهایت می نشیند و صدای نفسهای تند و قدمهای آهنگینت میان کوچه می پیچد . . . چشمانم را می بندم و عطر آسمان حس میکنم و میشنوم صدای بال زدن یک فرشته را . . .