۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۹
مجنونِ دل شکسته . . .
تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم !
تنها غم تنهایی در دل داشتم . تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم ! تنها غم تنهایی در دل داشتم ، دیگر هیچ غمی جز این نداشتم . . .
گهگاهی که دلتنگ میشدم با خدای خویش راز و نیاز میکردم ! و لحظه ای که دلم میگرفت چند قطره اشک میریختم و دلم خالی میشد . . . قلبم با خدا بود ، چشمانم بهانه ای نمیگرفت و لحظه های زندگی را تنها با غم تنهایی میگذراندم !
روزی آمد که دلم اسیر شد ، اسیر دلی دیگر ! لحظه های زندگی دگرگون شد ، همه زندگی ام یاد و ذکر نام او شد ! تنها غم از دست دادن او در دلم بود ، لحظه به لحظه دلتنگش میشدم ، دلم میگرفت و اینبار به جای اشک ریختن ، زار و زار گریه میکردم!
همه زندگی ام عشق شده بود و ذکر نام معشوق . . .
چشمانم لحظه به لحظه بهانه دیدار با او را میگرفت ! یک اتفاق . . . مقصر نبودم . . . دلم میخواست دوباره با او باشم ، غم عشق مرا می سوزاند!
اما دیگر راهی نداشتم . . . عاشق ماندم و عاشقانه نیز در آتش عشق سوختم !
عشق مرد ، تنهایی رفت و تنها چند خاطره تلخ به جا ماند !
دیگر نه عاشق بودم ، نه تنها ! این بار یک مجنون دل شکسته بودم ! کسی که لحظه های زندگیش سرد و بی حوصله شد ، و سهمش از این لحظه ها ناامیدی و گریه شد . . .
رویای من دوستت دارم حتی اگر لایق عاشق تو بودن نباشم . . .
پ.ن: بگو دوستم داری . . . ؟
تنها غم تنهایی در دل داشتم . تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم ! تنها غم تنهایی در دل داشتم ، دیگر هیچ غمی جز این نداشتم . . .
گهگاهی که دلتنگ میشدم با خدای خویش راز و نیاز میکردم ! و لحظه ای که دلم میگرفت چند قطره اشک میریختم و دلم خالی میشد . . . قلبم با خدا بود ، چشمانم بهانه ای نمیگرفت و لحظه های زندگی را تنها با غم تنهایی میگذراندم !
روزی آمد که دلم اسیر شد ، اسیر دلی دیگر ! لحظه های زندگی دگرگون شد ، همه زندگی ام یاد و ذکر نام او شد ! تنها غم از دست دادن او در دلم بود ، لحظه به لحظه دلتنگش میشدم ، دلم میگرفت و اینبار به جای اشک ریختن ، زار و زار گریه میکردم!
همه زندگی ام عشق شده بود و ذکر نام معشوق . . .
چشمانم لحظه به لحظه بهانه دیدار با او را میگرفت ! یک اتفاق . . . مقصر نبودم . . . دلم میخواست دوباره با او باشم ، غم عشق مرا می سوزاند!
اما دیگر راهی نداشتم . . . عاشق ماندم و عاشقانه نیز در آتش عشق سوختم !
عشق مرد ، تنهایی رفت و تنها چند خاطره تلخ به جا ماند !
دیگر نه عاشق بودم ، نه تنها ! این بار یک مجنون دل شکسته بودم ! کسی که لحظه های زندگیش سرد و بی حوصله شد ، و سهمش از این لحظه ها ناامیدی و گریه شد . . .
رویای من دوستت دارم حتی اگر لایق عاشق تو بودن نباشم . . .
پ.ن: بگو دوستم داری . . . ؟
۹۳/۰۹/۱۰