خودت که هیچ
حتی رویای تو مثل سیبی بر بلندای ِ شاخه است
و من رهگذری
که چشم هایش از حسرت پر میشود
دعا میکنم باد بیاید
دعا می کنم شاخه ها تکان بخورد
تا شاید بشود تو را در دست گرفت
و تو را بویید . . .