۲۴ دی ۹۳ ، ۱۹:۳۷
دیگر . . .

دیگر . . .
نه من نه این واژهای ناقص
دیگر
نه من نه این فریادهای اشک
دیگر از تکرار شعرهایم خسته ام
از این قاب تهی خسته ام
خسته ام بــانــو
از این لحظه های بی لبخند
دیگر چه فرق میکند بودنم
من می روم با قلم هایم قایقی بسازم
مگر چه می شود که نام مرا کسی بخاطر نیاورد؟
یا اصلا نداند که کدام شاعر دلشکار
از "بانو" افسانه ای ساخت ؟
من که خوب می دانم
پسرک بازیگوش
با شعرهایم موشکی خواهد ساخت
و آنرا به باد خواهد داد
دیگر چه فرق میکند بروی کاغذها
چه بنویسم
دلم را ، دردم را
ترا . . .
پ.ن: بانوی من ، زندگی من ؛ چیزی بگو . . . دارم میمیرم . . .
۹۳/۱۰/۲۴