امروز غبطه خوردم ، به تمامی " دوتایی " های دنیا . . .
امروز غبطه خوردم ، به تمامی " دوتایی " های دنیا . . . از این " فرد " بودن یک دست و ممتد به ستوه آمدم . . . امروز دلم خواست ، "توئی" را ، که صدایم کند ؛ نگاهم کند ، و در هوایم حیران باشد . . .
امروز دلتنگ واژه " دل نگرونتم " در برق چشمای " توئی " که برای این "من" شبیه هیچکسی نیست ، بودم . . . دلتنگ اون لبخندی که پشت هر رضایتی به زیباترین شکل روی لبهای یک " توی عاشق " ترسیم میشود ، بودم . . .
امروز به رویای امتداد یک روز سرد تا سرخی غروبی که پشت پنجره انتظار ، صدای گام های آمدن های "تو" را با تیک تیک عقربه های لقاء کوک میکند ، می اندیشیدم . . .
امروز از خود تا با " تو " بودن های مجاز و غیر مجاز رفتم . . . بی مجوز خود را به مهمانی نگاهت خواندم ودر " تو " تولدی دیگر را تجربه کردم ، بی آنکه امروزم در کنار " نقش تو " سپری شود . . .
می آیی بالاخره . . . اماااآ شاید نه الآنی که محتاج توأم . . .